نینی مامان و باباش

2.5 تا 3 ماهگی رادوین من

 اینم جوجوی ما بعد از کلی ادا در آوردن بابایی لبخند زده..... بالاخره 3 ماهه شدی مامان. الهی قربونت برم.... اینم پسر لختمون. خداااااااااااااااااااا.......وااااااااااااااااااااااااااااای ...
5 مهر 1391

5 ماه اول بارداری

مامانی میخام برات خیلی خلاصه از این ٥ ماهی که تو شکم مامانی بودی رو بنویسم. ١٩ مهر ١٣٩٠ عزیز مامان ، امروز بیبی چک گذاشتم و خیلی شوکه شدم. چون فهمیدم تو رو باردارم. اصلا فکرشم نمیکردم. به بابایی زنگ زدم و خبر دادم. اونم شوکه موند. همش میگفت مگر میشه؟ منم خیلی شوکه بودم و گفتم بیا بریم آزمایش خون. بابایی هم مرخصی گرفت و رفتیم آزمایش خون. ولی بعد از یک ساعت انتظارمسئول آزمایشگاه گفت: مشکوکه،٣  روز دیگه بیا باز آز بده.   ٢١ مهر ١٣٩٠ امروزصبح آز خون دادم و ١١رفتم برا جواب و بهم گفت: میخای یا نه؟ منم میدونستم مثبته، گفتم آره. قبل اش هزار ...
21 اسفند 1390

شروع نوشتن برا نینیم

سلام مامانی من امروز وبلاگو بوسیله دوستان نینی سایتیم کشف کردم. مامانی من الان تورو باردارم. امروز دقیقا پنج ماهه که تورو باردارم. از طرفی هم ماهگرد عقد مامانی و باباییه. فردا هم ولنتاینه . امشبم شب اولی هست که بابایی عصر رفته سر کارو مامانی دلش براش تنگ شده. میخام خاطرات این مدت که توی شکم مامانیو برات بنویسم عزیز دلم.  اگر عمری هم باقی بود خاطرات زمان کودکیتو با عکس برات بزارم کوچولوی خوشکل مامان. ...
4 اسفند 1390